از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، از حاشیه کویر تا قلب مناطق جنگلی و کوهستانی، همیشه دانشآموزانی هستند که هر سال با درس و مدرسه خداحافظی میکنند و به سوی سرنوشتی میروند که پیوندی با تحصیل ندارد. بعضیها کوچ میکنند به شهرهای نزدیک روستا، بعضی هم میروند به شهرهای بزرگ به امید یافتن کار، برخی هم میمانند در محل تولد و همان جا کسب و کار میکنند. برخی اما دنبال بختشان را میگیرند و میروند، درس را رها میکنند و میروند به خانه بخت. برخی هم نه کار میکنند و نه ازدواج بلکه فقط میخزند در کنج خانه، شاید به دلیل بیماری و معلولیت یا حتی به سبب بیانگیزگی و بیمیلی به تحصیل.
درست است که آدمها بر سرنوشت خویش مختارند و میتوانند هر طور دلشان خواست زندگی کنند، اما ترک تحصیل و بوسیدن و کنار گذاشتن درس و کتاب و مدرسه، محصولی دارد که وزنش روی دوش اجتماع سنگینی میکند. کودکان کار، ازدواجهای زودهنگام و از سر ناآگاهی و تولید نسلی که کمسواد و بیمهارت و آسیبپذیر است، پیامد خروج از چرخه آموزش و ورود زودتر از موعد به اجتماع است که اگر قرار است جامعه را از آسیبها مصون کنیم باید ترمز این وقایع را با قاطعیتی بیشتر از اکنون بکشیم.
هزار و یک بهانه برای ترک تحصیل
دانشآموزان تارک تحصیل در همه نقاط جهان هستند، حتی در پیشرفتهترین کشورها، با این تفاوت که هر اندازه کشوری توسعهیافتهتر باشد ترک تحصیلکردههایش کمتر است و دلایل وداع با درس و مدرسه متفاوتتر. در دهه 90 میلادی تحقیقات زیادی در اروپا و آمریکا بر این پدیده انجام شد که پژوهشهای محققانی همچون آستن و مک لاناهان، لامبرگر و لارسن گویای این است که جابهجایی محل سکونت، تغییر مدرسه، امکانات و ساختار مدارس و فرآیندهای آموزش در کنار بنیه ضعیف علمی دانشآموزان که قویترین محرک برای ترک تحصیل است، از مهمترین دلایل خروج دانشآموزان لازمالتعلیم از چرخه آموزش است. پژوهشهایی که تاکنون در کشورمان انجام شده به عواملی قویتر از آنچه در کشورهای پیشرفته وجود دارد، اشاره میکند تا آنجا که در ایران فقر مالی، بیانگیزگی، محیط نامناسب خانه و مدرسه، خشونتهای خانگی و سیستم آموزشی، سختگیریهای بیهوده و کمبود امکانات آموزشی در صدر دلایل ترک تحصیل شناخته شده است.
یدالله توکلی، مشاور معاون متوسطه وزیر آموزش و پرورش در گفتوگو با جامجم به تقسیمبندیای مشابه آنچه از پژوهشها استخراج شده، اشاره میکند. او میگوید ترک تحصیل تحت عوامل فردی و محیطی اتفاق میافتد که تعداد مواردش در دوره ابتدایی اندک، در متوسطه اول (راهنمایی سابق) کمی بیشتر و در متوسطه دوم (دبیرستان سابق) بیشتر است. به گفته توکلی علت این که ترک تحصیل در دوره ابتدایی کمتر رخ میدهد این است که حتی در مناطقی که تعداد دانشآموزان به حدنصاب نمیرسد باز هم کلاسها (حتی از نوع چند پایه) برقرار میشود و برای عشایر کوچ رو، معلم سیار فرستاده میشود. البته او اذعان دارد که با این حال هنوز پوشش تحصیلی در دوره ابتدایی به 100 درصد نرسیده و 98 درصد فعلی گویای این است که همچنان عدهای از کودکان لازمالتعلیم از تحصیل بازمیمانند.
در دوره متوسطه اول اما وضع کمی متفاوت است، تا آنجا که طبق قانون، تحصیلات برای همه ایرانیان تا پایان متوسطه اول (سوم راهنمایی) اجباری است، ولی کماکان بخشی از دانشآموزان در این دوره به دلایلی که یدالله توکلی برمیشمرد ترک تحصیل میکنند. به گفته او نبود مدرسه در نزدیکی محل سکونت، مایل نبودن خانوادهها به فرستادن فرزندان بویژه دختران به مدارس شبانهروزی و طرحهای روستامحوری (محور قرار دادن یک مدرسه در یک روستا و فرستادن دانشآموزان مناطق اطراف به آن مدرسه)، اشتغال به کار، بیانگیزگی برای ادامه تحصیل و مشکلات جسمی همچون بیماریها و معلولیتها از عوامل ترک تحصیل دانشآموزان در این دوره است.
در دوره متوسطه دوم نیز وضع متفاوتتر از این میشود به طوری که به گفته مشاور معاون متوسطه وزیر آموزش و پرورش، ازدواج در دختران و اشتغال در پسران از بقیه عوامل ترک تحصیل سبقت میگیرد و میزان تارکان تحصیل در این دوره را به نسبت دو دوره قبل از خود رشد میدهد که این موضوع گویای ضرورت توجه به دانشآموزانی است که احتمال ترک تحصیل آنها وجود دارد و بیم خروجشان از سیستم آموزشی میرود.
آمارها درشت است
چندی پیش اسفندیار چهاربند، مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران که تصور همگانی بر این است که شهری کم مشکلتر و نزدیک به ایدهآلهاست، اعلام کرد در سال تحصیلی 93 ـ 92 نزدیک به 150 دانشآموز در دوره متوسطه اول و حدود 760 دانشآموز در دوره متوسطه دوم در پایتخت ترک تحصیل کردهاند. این دو رقم گرچه ممکن است کوچک تصور شود، اما بزرگیاش به اندازه سرنوشت نزدیک به هزار انسان است که معلوم نیست پس از ترک تحصیل و خروج از چرخه آموزش به چه سرنوشتی دچار میشوند. این آمار وقتی در کل کشور جمعزده میشود و ارقام، ملی میشود، بزرگتر از این است، تا آنجا که آمارهای سال تحصیلی 93 ـ 92 نشان میدهد 1.5 درصد از دانشآموزان پایههای دوم و سوم متوسطه اول و 5.6 درصد از دانشآموزان متوسطه دوم در این مدت ترک تحصیل کردهاند.
آمارهای معاونت متوسطه آموزش و پرورش نشان میدهد در این سال تحصیلی در کل کشور دو میلیون و 112 هزار و 875 دانشآموز در دو پایه دوم و سوم متوسطه اول، وجود داشت که در نهایت 32 هزار و 81 نفر از آنها تحصیل را رها کردند. همچنین آمارهای مشابه در دوره متوسطه دوم نیز گویای این است که در سال تحصیلی 93 ـ 92، 5.6 درصد از دانشآموزان یعنی بیش از 110 هزار نفر در این دوره درس را رها کردند که به معنی ترک تحصیل نزدیک به شش نفر در ازای هر یکصد نفر است. در این میان وضع چند استان از بقیه پیچیدهتر است به طوری که استانهای آذربایجان غربی و شرقی، اصفهان، شهرستانهای تهران، شهر تهران، خراسان رضوی، خوزستان، سیستان و بلوچستان، فارس، کرمان، گلستان، مازندران و همدان تعداد بیشتری از ترک تحصیلکردهها را در خود جای دادهاند.
جذب نیم بند تارکان تحصیل
این که یک دانشآموز لازمالتعلیم درس را رها میکند و راههایی جز تحصیل را میپیماید دلایل متعددی دارد و طبیعی است تا علتها پابرجاست، معلول که ترک تحصیل دانشآموزان است نیز ادامه دار است. پس برای مقابله با پدیده ترک تحصیل باید علتها را از بین برد و کاری کرد تا کمتر فرد در سن تحصیل، درس خواندن را رها کند. هدف طرح ملی انسداد مبادی بیسوادی نیز از بین بردن علتهاست که اگر درست و کامل اجرا شود بخش زیادی از موارد ترک تحصیل حذف میشود. در واقع محمد دیمهور، معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش که مسئول اجرای این طرح ملی است، معتقد است دسترسی آسان آموزش و تحصیل، وارد کردن دانشآموزان واجبالتعلیم به مدرسه و مانع ایجاد کردن بر سر راه خروج افراد مشغول تحصیل از مدرسه، سه رکن اصلی این طرح است.
یدالله توکلی، مشاور معاون متوسطه آموزش و پرورش نیز به این اصول سهگانه معتقد است و به جامجم توضیح میدهد که یکی دیگر از ملزومات این کار این است که دانشآموزان ترک تحصیل کرده به اسم شناسایی شوند و برای بازگرداندن آنها به مدرسه تلاش شود. با این حال مشکل این است که گرچه چنین کاری در لابه لای برنامههای آموزش و پرورش گنجانده شده، اما در عمل کمتر این اتفاق رخ میدهد و کمتر برای مجابکردن دانشآموزان و خانوادههای آنها برای بازگشت به تحصیل تلاش میشود. توکلی علت این موضوع را محدودبودن اعتبارات و کمبود نیروی انسانی میداند به طوری که توضیح میدهد طبق پیشبینیها، سالانه در دوره متوسطه اول باید 30 هزار دانشآموز و در دوره متوسطه دوم سالانه 20 هزار دانشآموز ترک تحصیلکرده شناسایی شوند که سال گذشته فقط وضع ده هزار نفر پیگیری شده است.
این که اعتبارات کم است و نیروی انسانی کافی در دسترس نیست البته موضوعی تازه در کشورمان نیست که بتوان همچنان ناکارآمدیها را به طور مستقیم به آن ربط داد، بلکه موضوع این است که سوادآموزی و ارتقای تحصیلی باید به عنوان یک خواسته ملی در کشور مطرح و افکار عمومی نسبت به اهمیت آن آگاه شود که تاکنون چنین نشده است. یک فرد بیسواد یا کمسواد که فاقد مهارت نیز هست، به احتمال زیاد فردی آسیبدیده است که در نقش آسیبرسان نیز ظاهر میشود و این همان خطری است که در پس ترکتحصیل دانشآموزان نهفته و در کمین جامعه نشسته است.